آبی هفتم
فک می کردم دیشب سخت تر از این حرفا بگذره ولی خداروشکر خوب بود.
تا صبح بدون اینکه بیدار شم خوابیدم البته خونریزی رو داشتم.
منظورم دو تا دندون عقلیه که دیروز جراحی کردم درآوردم.
صبح وقتی لخته های خونو از دهنم می شستم یه تیکه بخیه اومد بیرون منم دیگه راستش جرئت نکردم وارسی کنم ببینم چیه!
حتی بقیشم نَشُستم همونجوری رها کردم تا ساعت سه عصر که رفتم پیش دندون پزشک خودم (آخه اون دوتا جراحی میخواست برا همین خود دکترم گفت برو یه جا دیگه) گفتم اون ببینه لااقل خیالم راحت شه.
خلاصه دید و یه سری توصیه ها هم کرد.
الآن بهترم فک کنم خونریزیشم دیگه بند اومده باشه آخه تا همین یه ساعت پیش هم خونریزی داشته.
پاشم یه دوش بگیرم برم مسجد.
از صبح تا حالا دارم برا سرگرمی و قابل تحمل تر شدن اوضاع کامپیوتر بازی می کنم!
خوبیش اینه که دکتر دهنمو با دهانشویه شست (دهانشویه می رفت تو ٬ خون لخته و خونابه میدومد بیرون) از اون موقع لااقل دهنمو میتونم باز کنم آخه تا قبلش هروقت دهنمو باز می کردم بوی خون معذبم می کرد!!
یه شانس دیگه هم که آوردم این بود که دکتر جراحم خوبِ خوب بی حس کرد دندونمو ینی صدای قریچ قریچ جدا شدن دندونم از فک رو میشنیدم ولی درد حس نمیکردم.
خلاصه خداروشکر الآن بهترم
با اجازه ما بریم
یاعلی
#جراحی #دندون #خداروشکر #خدا_رو_شکر #دندون_عقل